ﺁﻏﻮﺵ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ
ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﺴﺖ
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺯﯾﺎﺩﺵ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﯾﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ !
نظرات شما عزیزان:
خوابها تمام میشوند... تواما... رؤیای بی انقضای منی...
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ
ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﺴﺖ
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺯﯾﺎﺩﺵ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﯾﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ !
نظرات شما عزیزان:
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
بـهانه هـــای دلتـنـگــی
و آدرس
milad_0097.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.